هو المحبوب


از صبح که می رود، بعد از ساعت 9 شب می آید. خسته و کوفته اما نمی گذارد اندکی خستگی توی صورتش نمایان باشد. اینقدر که گاهی یادم می رود چقدر خسته است.و گاهی اینقدر دیر می آید که دیگر نمی شود آن موقع شب، خیلی از غذاها را خورد زیرا که «او» می خواهد تغذیه مان اسلامی باشد. دیر وقت غذای سنگین نباید خورد.

امروز ظهر غذای مورد علاقه اش را پختم. اما خدایی بدون «او» از گلویم پایین نمی رفت. یک ظرف برداشتم و کمی غذا  ریختم و گذاشتم روی بخاری تا برایش گرم بماند.

ساعت 4:30 زنگ زد که کی می رسید؟


تازه یادم آمد امروز قرار بود ساعت 5 که نیم ساعتی وقت آزاد دارد، برویم خرید! 

سریع من و دخترم آماده شدیم اما همراه یک قاشق و خوراک گرمی که چند ساعت روی بخاری منتظر او مانده بود .

می دانستم که از صبح تا آن موقع فقط کمی نان و چایی خورده  و باید تاساعت  9 شب، با شکم خالی، سر کلاس بماند!

تا مغازه دار جنس مورد پسند ما را بیاورد،از او خواستم غذایش را بخورد. می گفت زشت است اما برای من درد ناک بود که «او» یم، تا دیر وقت، گرسنه، سرکلاس درس باشد. 


امـام صـادق علیه السلام فرمود: اگر زنی شربت آبی به شـوهـرش بـیـاشامد برای او بهتر است از آنکه یک سال روزها روزه بگیرد و شبها به زنده داری سر کند.

  

منبع: من او